قصى بن کلاب چهار پسر به نام های عبدالدار، عبدمناف، عبدالعزی، عبدالقصّی داشت؛ قصی بن کلاب در زمان حیات خود این مناصب را به عهده داشت و کسی منازعش نبود. عبدالدار که پسر ارشد بود در حیات پدر کارها را به عهده گرفت زیرا قصی پیر شده بود و پسر خود را جانشین خود ساخته بود. و پس از او باز مناصب کعبه را عهده دار شد و تا او زنده بود کارها چنان بود. اما پس از او فرزندان عبدمناف با نام اصلی مغیره که او را «قمر البطحا» یعنی ماه مکه مى نامیدند، هم احترام او را داشت، و هم شخصا از نجابت و خوش رفتارى خاصى با مردم، برخوردار بوده و مورد توجه قریش و مردم مکه بودند با اولاد عبدالدار به نزاع برخاستند. بالاخره اشراف و بزرگان قریش برای جلوگیری از مفاسد و خونریزی میانه را گرفتند و عاقبت اب دادن به حجاج(سقائیت)و مهمانداری از انها(رفادت)به عهده بنی عبدمناف شد و هاشم پسر بزرگش که مردی شایسته بود این وظیفه را به عهده گرفت.
بعدها قریش برای بسط نفوذ و تحکیم موقعیت خود برای ادارة مکه و حرم تشکیلاتی پدید آوردند، و برای آن که کشمکش و اختلافی به ظهور نرسد، سران تیره های متنفّذ این قبیله، قدرت ها و مقام ها را میان خود تقسیم کردند. مهمترین تیره های قریش عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی امیه، بنی نوفل، بنی عبد الدار، بنی اسد، بنی عدی، بنی مخزوم، بنی تیم، بنی جمح و بنی سهم.
هر یک از این تیره های ده گانه قسمتی از مقامات حکومت و امارت مکه و حرم را عهده دار بودند. مقامات عمده بدین قرار بود :
1. ریاست دارائی و نگهبانی و اموال: گردآوری و پاسداری دارائی کعبه و نذورات بت هایی که در کعبه جا داشتند و هدایایی که به آن ها تقدیم می شد ، به عهدة رئیس «بنی سهم» بود.
2. پرچمداری : قریش پرچم یا لوائی به نام «عقاب» داشتند، که به هنگام جنگ به دست یکی از سران سپاه خود می دادند؛ مقام پرچمداری مخصوص زعماء «بنی عبد الدار» بود.
3. ریاست دار الندوه یا «مجلس شورا» : قصی بن کلاب در کنار کعبه؛ خانه ای بنا کرد که در مواقع حساس، سران و بزرگان قریش در آن گرد می آمدند و به مذاکره و مشورت می پرداختند. مراسم امضاء زناشویی ها، اخذ تصمیمات برای صلح یا جنگ، انجام تشریفات برای تملک کنیزان و امور مهم دیگر در آن منزل که «مجلس شورا» نام گرفت، به عمل می آمد. ریاست این مجلس نیز با «بنی عبد الدار» بود. این منزل در آغاز اسلام و فتح مکه به صورت دارالاماره یا استانداری در آمد.
4. پرده داری کعبه، مهمانداری، سقایت حجاج : پرده داری کعبه به منزلة ریاست روحانی نیز قلمداد می شد. مهمانداری بدین منوال بود که قبل از موسم حج، قریش از محل دارائی کعبه و محل های دیگر، وجوهی به منظور اطعام حجاج و فقراء به متصدیان مهمانداری تسلیم می نمودند و آن ها از حجاج پذیرایی می کردند. سقایت یا عهده داری سیراب ساختن حجاج نیز در آن محیط که بسیار کم آب و گرمسیر بود خالی از اشکال نبود. این سه مقام حساس در دست زعماء «بنی هاشم» مانند عبد المطّلب جد رسول خدا و پس از وی ابوطالب عم آن حضرت بود.
5. مؤسسة فالگیری: این مؤسسه عهده دار حل و فصل بسیاری از مشکلات و امور روزمرّه و محل فصل خصومات به وسیلة قرعه کشی و فال بودکه تحت ریاست زعماء «بنی جمح» اداره می شد.
6. مؤسسة پرداخت دیه و غرامت: اگر نزاع و جنگی میان قریش با قبائل دیگر واقع می شد، قضاوت در کمیت و کیفیت دادن و گرفتن غرامت و دیه را این مؤسسه که به دست زعماء «تیم» بود، عهده دار بود.
7. سفارت: مقصود از سفارت، روانه ساختن نماینده ای برای انجام مذاکرات جنگ و یا صلح با قبائل دیگر، و نیز مأمور ساختن اشخاص برای نشر و تبلیغ مفاخر قریش در بازار عکاظ و مواضع دیگر بود؛ این مؤسسه نیز تحت ریاست زعماء «تیم» بود؛ و مؤسسات و مقامات دیگر؛ تحت ریاست تیره های دیگر بود.
همانطور که ذکر شد نظام سیاسی مکه که مرکز حجاز محسوب می شد نظامی یکپارچه تحت نظر یک نفر نبود بلکه یکپارچگی آن تنها در یک قوم تمرکز یافته بود اما علت بالاتر رفتن مقام بنی هاشم نسبت به مابقی طوایف به چند دلیل است اول اینکه تولیت کعبه به بنی هاشم بنا بر مسائلی که اتفاق افتاد رسید و بنی هاشم از احترام ویژه ای برخوردار شدند که باعث حسادت بنی امیه نزدیک ترین قوم به آنها شد.
عبدمناف چهار پسر داشت به نامهای عمرو، عبدالشمس، عبدالمطلب و نوفل. عمرو که جد دوم پیامبر است، بعدها به هاشم لقب گرفت. نسب عثمان بن عفان و خلفای بنی امیه به امیه فرزندخواندة عبدالشمس میرسد. گفته شده است که عمرو (هاشم) و عبدالشمس با یکدیگر به دنیا آمدند به گونهای که انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود. چون به واسطة جراحتی آنان را از یکدیگر جدا کردند، خون جاری شد اطرافیان این را به فال بد گرفتند و گفته شد که میان نسل این دو عداوت و خونریزی در خواهد گرفت و این پیش گویی گرچه عامیانه و جاهلانه بود، اما در تاریخ محقق شد.
هاشم چهره درخشان قریش بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت . به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «سید» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پیغمبر و على علیهماالسلام و دودمان آن ها رسید. فرزندان هاشم به بنی هاشم شهرت یافتند و فرزندان امیه بن عبدالشمس به بنی امیه و همواره بین این دو تیره، جنگ و عداوت بود. برخی گفتهاند که امیه فرزند عبدالشمس نبود بلکه غلامی رومی بوده است که عبد الشمس او را به فرزندخواندگی گرفت و لذا بنی امیه نه از قریش اند و نه از اعراب.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |